قسم به دلهای خسته ی خسته دلان
قسم به قلب شکسته ی خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من در این سینه جز غمی آشنا به دل همزبان ندارم
از او جدا مانده ام در این رهگذر به یارم نشان ندارم
قسم به دلهای خسته ی خسته دلان
قسم به قلب شکسته ی خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من در این سینه جز غمی آشنا به دل همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در این رهگذر به یارم نشان ندارم
ببین به شام بی ستاره ام نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام نی شکسته ام نوای دلنوازی
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی؟ یا رب تا کی؟
به سینه ام سوز پر شرر هر شب تاکی؟ یا رب تا کی؟
چه کنم، چه کنم
چه کنم، چه کنم
ببین به شام بی ستاره ام نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام نی شکسته ام نوای دلنوازی
قسم به دلهای خسته ی خسته دلان
قسم به قلب شکسته ی خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من در این سینه جز غمی آشنا به دل همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در این رهگذر به یارم نشان ندارم
میون این همه کوچه که به هم پیوسته
کوچه ی قدیمی ما ، کوچه ی بن بسته
دیوار کاه گلی یه باغ خشک که پر از شعرهای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ ، همیشه تو گوش ماست
این صدا ، لالایی خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هرچی هست ، کوچه ی خاطره هاست
اگه تشنه ست ، اگه خشک ، مال ماست ، کوچه ی ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم ، توی این کوچه داریم پا می گیریم
یه روز هم مثل پدربزرگ باید تو همین کوچه ی بن بست بمیریم
اما ما عاشق رودیم ، مگه نه
نمی تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمر تشنه بودیم ، مگه نه
نباید آیه ی حسرت بخونیم
میون این همه کوچه که به هم پیوسته
دست خسته مو بگیر ، دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی ، هر روزی باشه دیر و زود
می رسیم با هم به اون رود بزرگ
می رسیم با هم به اون رود بزرگ
تن های تشنمون رو ، تن های تشنمون رو
می زنیم به پاکی زلال رود ، پاکی زلال رود
دست خسته مو بگیر ، دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم ، دست خسته مو بگیر
عشق به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است
من میمیرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من میمیرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
دل من دیگه خطا نکن
با غریبهها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من
زندگی رو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من
تا به کی سرا پا حقیقتی
تا به کی خراب محبتی
همنشین این و اون میشی
خسته و پریش و خون میشی
دشت بخت تو کویر میشه
مرغ آرزوت اسیر میشه
روبروت سراب
پشت سر خراب
روبروت سراب
پشت سرخراب
ساکت و صبوری دل من
مثل بوف کوری دل من
زندگی رو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من
دل من دیگه خطا نکن
با غریبهها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من
توی خون نشستی دل من
بیصدا شکستی دل من
زندگی رو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من
ساکت و صبوری دل من
مثل بوف کوری دل من
زندگی رو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گلوار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقشآفرینی
که صورتگری را نبود اینچنینی
پریزاد عشق رو مهآسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوشباورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه
هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی چه خوشباورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم
یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی