شمع شعر مهتاب شراب

آهنگ های قدیمی، عکس و اشعار عاشقانه

شمع شعر مهتاب شراب

آهنگ های قدیمی، عکس و اشعار عاشقانه

مولانا

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
درآ درآ که بجان آمدم ز تنهایی
عجب عجب که برون آمدی بپرسش من
ببین ببین که چه بی طاقتم ز شیدایی
بده بده که چه آورده بتحفه مرا
بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی
مرو مرو چه سبب زود زود می بروی
بگو بگو که چرا دیر دیر می آیی
نفس نفس زده ام نالها ز فرقت تو
زمان زمان شده ام بی رخ تو سودایی
مجو مجو پس از این زینهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما برسوایی
برو برو که چه کژ می روی بشیوه گری
بیا بیا که چه خوش می خمی برعنایی

****

مولانا

****

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد